یادداشت هایِ اَلِف 4

ساخت وبلاگ
اگه جایی هستی و از بودن تو اونجا ناراضی ای ، مثل شرکتی که توش کار‌ میکنی، یا سیستمی که جزئی ازشی ، اگه حس میکنی همه با تو فرق دارن، یا تو با هَمه فرق داری ، و ارتباط نمیگیری، بودن و برچسب اون شرکت برات مثل شکنجه و زجره ،‌هرروز صبح که بیدار میشی حس میکنی باید یه وزنه ی ۱۰۰ کیلویی که به پات زنجیر کردن رو با خودت حمل کنی تا به اونجا برسی . و به نظر میرسه بقیه با این قضیه خوب دارن کنار میان، از اون شرکت یا سیستم لذت میبرن، یا حداقل تظاهر میکنن که لذت میبرن و یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39

روزای آخر دیگه همه چیز از کنترل خارج شده بود، درد شقیقه هاش کم نمیشدن، قلبش همیشه تند می زد حتی وقتایی که اسکرین روبه روشو خط خطی میکرد، وقتی راه می رفت حس میکرد معده ش درد میگیره، اسیدو قورت می داد، باید گردنشو بالا میگرفت تا قرص تقویتی ای که قورت داده بره پایین و بالا نیارتش . دیگه دوستی براش نمونده بود، انتخاب خودش بود، عاقبت چشم پوشی نکردن و خر نبودن، تنهاییه . هیچ کدوم از ایده هاش جواب نداده بود ، نتونسته بود بره، پولاشو خرج ولگردی هایِ کوتاه مدت یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39

حس بدیه فکر کنی اختلال دوقطبی داری ، یا اختلال مرزی . امروز بلیت یه شهر مرزیو از علی بابا خریدم، برای فردا، و لوازمم جمع کردم . میخواستم هتلم رزرو کنم، ولی چون مطمئن نبودم که سروقت برسم سر بلیتم، واس همین گفتم هتلو توی راه رزرو میکنم . بعدش کُلی سرچ کردم، که توی اون چند روز ، کجا رو ببینم . کجاها برم . و حتی به دو سه تا از دوستامم گفتم که دارم میرَم ‌:) امروز درگیری لفظی توی خیابون برام پیش اومد، دعوا کردم . یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39

وقتی شونه هاشو تکون دادم، نگاهشو از آجرای شکسته ی قدیمی ساختمونای کُهنه ی اکباتان نگرفت، انگار مترسکیو تکون میدادی که تمام این سالها برای کشیدن مونالیزاهای خودش، از همه چیز زده بود، ولی تابلوهاشو هیچ گالری ای قبول نکرده بود . حالا با چشمای یخ زده ی درشتش، نگاهش خیره شده روی آپارتمان کوچیکش ، که یه بدبختِ جدید منتها با یکم پول بیشتر از اون، داره لوازماشو توش می چینه، آیا اونم میخواد به جای ماشین خریدن، رنگ و بوم و قلم بخره ؟ و غرفه اجاره کُنه؟ آخه از یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39

من به صورت ذاتی و ارثی ، افسرده نیستم، اینو قبلنم گفتم. اینجوری نبوده که مثل اینستاگرام، یا این فیلمای انتزاعی ، بهم کادوی تولد ماشین و خونه بدن، و من هنوز غمگین باشم . اتفاقا ظرفیت خوشحال شدن با یه چیز کوچیک هم دارم . به شرطی که بدونم اون چیز کوچیک پایداره ، و قراره همینجوری روش بیاد و نجاتم بده . به این موضوع خیلی فکر کردم ، علت غم و افسردگی مَن همه ش برمیگرده به " پول " قبل از اینکه وارد بزرگسالی بشم و بفهمم بی پولم، اوقات خیلی خوشیو داشتم . یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39

بعضی اوقات یادداشتای گذشته تو میخونی و میگی‌چه کصشری نوشتم، حتی داستانای قدیمیتو میخونی و همینو میگی، کُلا میگی اینا چه کصشرایین. این داستان یا رمانی که تفت دادم، چقدر خامه . البته قبلشم هزاربار داستانتو خوندی و کِیف کردی خودت با خودت، شاید چون بیش از حد خوندیش، دلتو زده، همونطور که موردعلاقه ترین کتابی که تو کتابخونه تم داری ، بیشتر از یه بار نمیتونی بخونیش. ولی من یه چیزیو میدونم، وقتی ذهنت پر از فکره ، و به جای یه تیکه گوشتِ نورون دارِ صورتی رنگ، با یه یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39

زیاد مینویسم و پاک میکنم، هم کلوم میشم با خیلیا، ولی یه کم که میگذره، نفرتم روی آب میاد، هیچ وقت هیچ چیز مثل قبل نمیشه،قبلن احمق تر بودم، کاشکی الانم قبلن بود، با یه قلب صاف و بدون کینه ، صحبت میکردم، حالا قلبم پر از کینه ست، حرفایی که بهم زدن رو فراموش نمیکنم، زمان میگذره و به بار مشقت افزوده میشه‌. دلم میخواد قلبمو صاف کنم، و از ته دل بخندم ، ولی مثل مته حرفایی که زدید تو مغزم میاد . تو درست میگی، هر آدمی قراره برنجونتت، فقط باید تصمیم بگیری کی ارزش تحمل یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39

داشتم توی اون دو تا وب قبلیم، کامنتای قبلیو می دیدم ، اکثرن آدرساشون حذف شده . + امروز هوا واقعا تغییرش نسبت به سه ماه گذشته، حس میشد ، و خنک شده ، و فاز پاییزو گرفته یکم ، فاصله گرفتن از گرما یعنی بهبود خلق و خو و افسردگی ، شیش ماهه ی دوم سال حالم بهتره ، چون گرما و آفتاب و نور خودش چند درجه به حس بدم اضافه میکنه . + داشتم فکر می کردم ، دلیل اینکه پیشرفت حاصل نمیشه، گیر افتادن تویِ لوپِ معیوبه ( واضح به نظر می رسه نه ؟ ) ولی مشکل اینجاست وقتی توی اون چرخه یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39

تو منو یاد وقتایی میندازی که ۱۲ سالم بود و هر شب با خدا صحبت میکردم و ازش میخواستم تا هیژده سالگی منو به ناف نیویورک منتقل کُنه ، یا بذار دوازده رو نصف کنیم و بریم به شیش سالگی وقتی که به ماه نگاه میکردم و چشمامو می بستم و ازش میخواستم وقتی چشمامو باز کنم، روی کُره ی ماه باشم، ولی وقتی پلکامو از رو هم برمیداشتم، چیزی جز تاریکی و سکوت و رکودِ خیابونِ جلویی نمی دیدم، گاهی اوقات حتی لامپِ پشت هیچ پنجره ای روشن نبود . یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39

تمام زهرهای وجودی دیگران، به من نفوذ کرده، جز کلام تلخ چیزی به خاطر نمی آورم، این دوروز غمگین تر از قبل بودم حتی، بارها شروع کردم از آنچه آزارم میدهد بنویسم، ولی شرم نگذاشت، شرم ابلهانه ی کلیشه ای تُهیِ قدیمی . احتمالا باید فاتحه ی این نوشتار جدید را بخوانم، به کلمات فارسی اَم چنگ بیندازم، نوشتاری دیگر درباره ی تُهی بودن شروع کنم، وقتی بالا نمی آورم غمگین ترم . آن طور که دلم میخواهد تنها نیستم، موبایلم نمیگذارد در تنهایی محض فرو بروم ، از جامعه ی بشری یادداشت هایِ اَلِف 4...
ما را در سایت یادداشت هایِ اَلِف 4 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6al6ef6 بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39